کد مطلب:28615 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:134
2411. تاریخ الیعقوبی - در یاد كردِ درآمدنِ عمرو بن عاص نزد معاویه و بیعتش با وی -:پس عمرو نزد معاویه آمد و او با وی درباره كارش به مذاكره پرداخت. عمرو گفت:امّا علی؛ خدا را سوگند كه عرب در هیچ چیز میان تو و او برابری قائل نیست. او را در جنگ، مایه ای است كه هیچ یك از قریش را نیست، جز آن كه به او ستم روا داری. گفت:راست می گویی؛ امّا ما با دستاویزی كه داریم، به نبرد او می رویم و قتل عثمان را در عهده اش می گذاریم. عمرو گفت:چه زشت[ اندیشه ای]! هم من و هم تو ناسزامندترینِ افراد برای سخن گفتن از عثمانیم. گفت:وای بر تو! چرا؟ گفت:امّا تو؛ پس ناتوانش نهادی، با آن كه شامیان با تو بودند، چندان كه ناچار به یزید بن اسد بجلی پناه برد و به سوی او روان شد. و امّا من؛ آشكارا او را وا نهادم و به فلسطین گریختم. معاویه گفت:این سخن را فرو بگذار و دست پیش آر و با من بیعت كن! گفت:نه! به خدا سوگند، تا از دنیای تو بهره ای نیابم، دینم را به تو نمی بخشم. معاویه او را گفت:مصر از آنِ تو. پس مروان بن حَكَم خشمگین شد و گفت:مرا چه [ نقصی ]پیش آمده است كه با من رایزنی نمی شود؟ معاویه گفت:سكوت كن! با تو [ نیز] رایزنی خواهد شد. سپس معاویه به عمرو بن عاص گفت:ابا عبد اللَّه! شب را نزد ما بمان! [ این پیشنهاد معاویه به عمرو از آن روی بود كه] بیم داشت وی مردم را بر او بشورانَد. عمرو شب را ماند، در حالی كه می سرود: ای معاویه! تا از دنیای تو نصیبی نَبرَم دینم را به تو نمی دهم. پس بنگر كه چه می كنی. اگر مصر را به من بخشی، سودایی سودمند كرده ای [ زیرا] با آن، پیرمردی را به چنگ می آوری كه مایه زیان و سود توانَد بود. دین و دنیا برابر نیستند؛ و من با سرافكندگی، این بخشش را می پذیرم. با این حال، من دینم را به تو می دهم و خود را می فریبم، كه فریبگر، فریب خورده نیز هست. آیا چیزی به تو دهم كه مایه نیرومندی و پایداری حكومتِ [ تو] باشد ولی اگر من گامی بلغزم، خیانت بینم؟ تو حكومت مصر را از من دریغ می داری، در حالی كه دلخواهِ من نبود و همانا آنچه روزی از آن قناعت می ورزیدم، اكنون بدان اشتیاق یافته ام. پس معاویه در پیمان نامه ای، حكومت مصر را به وی وا نهاد و گواهانی بر آن گرفت و آن را مُهر كرد. سپس عمرو با او بیعت كرد و هر دو عهد وفاداری بستند.[2]. 2412. سیر أعلام النّبلاء - به نقل از یزید بن ابی حبیب و عبد الواحد بن ابی عون -:آن گاه كه معاویه حكومت را در دست گرفت، پنداشت كه حكومت مادام العمر مصر، افزون از ارزش عمرو است. عمرو نیز پنداشت كه كار حكومت، سراسر به وجود او و تدبیرش فراهم آمده است؛ [ همچنین ]گمان كرده بود كه معاویه شام را نیز به قلمرو حكومت او خواهد افزود، امّا وی چنین نكرد. بدین سان، عمرو از او گله مند شد. پس به اختلاف و كین ورزی درافتادند. معاویة بن حَدیج به آشتی دادنشان برآمد و میانشان عهدی چنین نوشت:«حكومت مصر، هفت سال از آنِ عمرو باشد». سپس بر این عهد، گواهانی گرفت و عمرو در سال 39 [ هجری] روانه مصر شد و نزدیك سه سال در آن جا بزیست و آن گاه بمرد.[3]. 2413. امام علی علیه السلام - در یاد كرد از عمرو بن عاص -:همانا او با معاویه بیعت نكرد، مگر آن گاه كه وی شرط كرد در آینده پاداشی به او دهد و برای دست كشیدن از دین، او را اندك عطایی بخشد.[4]. ر. ك:ص 51 (اهداف معاویه از نبرد تبلیغاتی و حكمت پاسخ های امام).
2410. تاریخ الطبری:عمرو بن عاص، همراهِ دو پسرش راهی شد و نزد معاویه آمد. دید كه شامیان، معاویه را بر می انگیزند كه به خونخواهیِ عثمان برخیزد. عمرو بن عاص گفت:شما بر حقّید. خونِ خلیفه مظلوم را بخواهید. امّا معاویه به گفتار عمرو التفات نكرد.[1].