کد مطلب:28615 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:134

وعده یاریِ مشروط












2410. تاریخ الطبری:عمرو بن عاص، همراهِ دو پسرش راهی شد و نزد معاویه آمد. دید كه شامیان، معاویه را بر می انگیزند كه به خونخواهیِ عثمان برخیزد. عمرو بن عاص گفت:شما بر حقّید. خونِ خلیفه مظلوم را بخواهید. امّا معاویه به گفتار عمرو التفات نكرد.[1].

2411. تاریخ الیعقوبی - در یاد كردِ درآمدنِ عمرو بن عاص نزد معاویه و بیعتش با وی -:پس عمرو نزد معاویه آمد و او با وی درباره كارش به مذاكره پرداخت. عمرو گفت:امّا علی؛ خدا را سوگند كه عرب در هیچ چیز میان تو و او برابری قائل نیست. او را در جنگ، مایه ای است كه هیچ یك از قریش را نیست، جز آن كه به او ستم روا داری.

گفت:راست می گویی؛ امّا ما با دستاویزی كه داریم، به نبرد او می رویم و قتل عثمان را در عهده اش می گذاریم.

عمرو گفت:چه زشت[ اندیشه ای]! هم من و هم تو ناسزامندترینِ افراد برای سخن گفتن از عثمانیم.

گفت:وای بر تو! چرا؟

گفت:امّا تو؛ پس ناتوانش نهادی، با آن كه شامیان با تو بودند، چندان كه ناچار به یزید بن اسد بجلی پناه برد و به سوی او روان شد. و امّا من؛ آشكارا او را وا نهادم و به فلسطین گریختم.

معاویه گفت:این سخن را فرو بگذار و دست پیش آر و با من بیعت كن!

گفت:نه! به خدا سوگند، تا از دنیای تو بهره ای نیابم، دینم را به تو نمی بخشم.

معاویه او را گفت:مصر از آنِ تو.

پس مروان بن حَكَم خشمگین شد و گفت:مرا چه [ نقصی ]پیش آمده است كه با من رایزنی نمی شود؟

معاویه گفت:سكوت كن! با تو [ نیز] رایزنی خواهد شد.

سپس معاویه به عمرو بن عاص گفت:ابا عبد اللَّه! شب را نزد ما بمان! [ این پیشنهاد معاویه به عمرو از آن روی بود كه] بیم داشت وی مردم را بر او بشورانَد. عمرو شب را ماند، در حالی كه می سرود:

ای معاویه! تا از دنیای تو نصیبی نَبرَم

دینم را به تو نمی دهم. پس بنگر كه چه می كنی.

اگر مصر را به من بخشی، سودایی سودمند كرده ای

[ زیرا] با آن، پیرمردی را به چنگ می آوری كه مایه زیان و سود توانَد بود.

دین و دنیا برابر نیستند؛ و من

با سرافكندگی، این بخشش را می پذیرم.

با این حال، من دینم را به تو می دهم و

خود را می فریبم، كه فریبگر، فریب خورده نیز هست.

آیا چیزی به تو دهم كه مایه نیرومندی و پایداری حكومتِ [ تو] باشد

ولی اگر من گامی بلغزم، خیانت بینم؟

تو حكومت مصر را از من دریغ می داری، در حالی كه دلخواهِ من نبود

و همانا آنچه روزی از آن قناعت می ورزیدم، اكنون بدان اشتیاق یافته ام.

پس معاویه در پیمان نامه ای، حكومت مصر را به وی وا نهاد و گواهانی بر آن گرفت و آن را مُهر كرد. سپس عمرو با او بیعت كرد و هر دو عهد وفاداری بستند.[2].

2412. سیر أعلام النّبلاء - به نقل از یزید بن ابی حبیب و عبد الواحد بن ابی عون -:آن گاه كه معاویه حكومت را در دست گرفت، پنداشت كه حكومت مادام العمر مصر، افزون از ارزش عمرو است. عمرو نیز پنداشت كه كار حكومت، سراسر به وجود او و تدبیرش فراهم آمده است؛ [ همچنین ]گمان كرده بود كه معاویه شام را نیز به قلمرو حكومت او خواهد افزود، امّا وی چنین نكرد.

بدین سان، عمرو از او گله مند شد. پس به اختلاف و كین ورزی درافتادند. معاویة بن حَدیج به آشتی دادنشان برآمد و میانشان عهدی چنین نوشت:«حكومت مصر، هفت سال از آنِ عمرو باشد». سپس بر این عهد، گواهانی گرفت و عمرو در سال 39 [ هجری] روانه مصر شد و نزدیك سه سال در آن جا بزیست و آن گاه بمرد.[3].

2413. امام علی علیه السلام - در یاد كرد از عمرو بن عاص -:همانا او با معاویه بیعت نكرد، مگر آن گاه كه وی شرط كرد در آینده پاداشی به او دهد و برای دست كشیدن از دین، او را اندك عطایی بخشد.[4].

ر. ك:ص 51 (اهداف معاویه از نبرد تبلیغاتی و حكمت پاسخ های امام).









    1. تاریخ الطبری:560/4، الكامل فی التاریخ:358/2.
    2. تاریخ الیعقوبی:186/2. نیز، ر. ك:وقعة صفّین:38، تاریخ دمشق:170/46.
    3. سیر أعلام النبلاء:15/73/3.
    4. نهج البلاغة:خطبه 84، الاحتجاج:96/434/1، شرح مائة كلمة:162.